یادتان هست شبی را که سفر می کردید
قول دادید و گفتید که بر می گردید
دست من را که گرفتید کمی جا خوردم
تازه فهمیدم و دیدم که شما هم سردید
حرف دل بود که در چشم شما یخ میزد
حرفهایی که به گفتار نمی اوردید
دوری از شخص شما سخت عذابم میداد
و دلم خوش به همین بود که بر میگردید
یادتان هست که گفتم ژس از این میمیرم
منم و یک دل دیوانه و صدها تردید
با که قسمت بکنم این همه تنهایی را
که به حجم غزل یخ زده ام می گنجید
دل من جای کسی نیست و تنها فردید
این شمایید که با من و دلم هم دردید
سهمم از دوریتان چند غزل میدانم
که به اشعار نسنجیده ام عادت کردید
با سلام و عرض ادب و احترام خدمت خواهر گرامی حضور گرمت را سپاس میدارم یادم کن تا زنده به دنیام ؛ بیا شادم کن با خوبی و احسان ، تو منقادم کن بر سنگ مزار، بعدِ مرگم بنویس " دریاد تو بودم و تو هم یادم کن" فراموشم نفرما